پاداش صبر
باران شروع به باریدن کرد، گاهی شدت می گرفت و گاهی آرام بر زمین می افتاد ،انگار می خواست گلبرگ ها را لمس کند .صدای قطرات باران به سقف خانه نصرت می خورد نصرت هم خدا را بابت این نعمت بزرگش شکر می گفت او زن میانسالی بود که از پدر فقط نامش را به ارث برد. زمانی که مادرش او را باردار بود پدرش هم که نصرت نام داشت در هنگام قطع درخت، تنه بزرگ درخت روی سرش افتاد…